محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

محمدهانی جون

نزدیک رسیدن به یکسال و نیمگی

خدا راشکر که به این سن رسیدی و من اضطراب واکسن یکسال و نیمه گی رو دارم ولی اومدم پست بذارم قبل از روز دوشنبه که نوبت واکسنته. کلا سن بعد از یکسالگی رو خیلی دوست دارم و مدام ذوق کاراتو تواین سن میکنیم که چقدر بامزه ای... صلوات رو کامل میفرستی و آخرش میگی وعج فرجهم...کلا زیاد دقت می کنی رو حرفا و تکرار می کنی. باباجون که بهت میگه ضبط صوت کوچک.... یه چیزی که میدی دستمون میگی بفرما  یا مثلا وقتی میخوای گریه کنی و چیزی رو بخوای و بخوای دلمون واست بسوزه میگی خدامرگم و من میگم خدا نکنه...این عبارتو از خودم یاد گرفتی چون وقتی دودو میشی میگم خدا مرگم که بچه ام دودو شده چندروز پیش یه اتفاق جالب افتاد و اون این بود که داشتم کفشا رو مرت...
5 بهمن 1393

شهربازی

 چند روز پیش بابا مهربونت یهویی گفت فردا بریم سرزمین عجایب صفه و من که زیاد حوصله نداشتم و فکر می کردم برای محمدهانی بازی که به سنش بخوره نداره گفتم باشه اگه شد.ولی بابا فردا هردومون رو برداشت و اول رفتیم خونه مون رو دیدیم که ببینیم در چه حاله و وقتی دیدیم تا مرحله گچ و خاک پیش رفته خوشحال و خندون به سمت سرزمین عجایب رفتیم و عکسها بیانگر بقیه ماجراست   و اسنک خوردن محمدهانی به شکل زیره میگه بدین خودم بخورم بعد همه سس هاشو میخوره .مامان اسنک پخته خودشو بخوری  اینم یه تخته نقاشی مغناطیسی برای محمدهانی گلاب که نقاشی روی اونو خیلی دوست داره اینو خونه فاطمه کوچولو فهمیدیم و واسش تو سرزمین عج...
24 دی 1393

دوستان محمدهانی و تازه ها

تو این چند وقت محمدهانی حسابی به دوستاش سر زد و درسته تو زمستون پارک کمتر میشه رفت اما دوست که میشه دید...  اولین دوستای خوب هانی ایلیا و طاها بچه های خاله عاطفه اند دومین دوستان هم که خونه فاطمه جون ازشون عکس گرفتیم حامد کوچولو عروسک چشم آبی و فاطمه کوچولو بودن که حسابی بریز بپاش کردن و بازیگوشی... این عکس هم واضح نشده اما طرز نشستن مردونه ات منو عاشق این عکس کرد.فدات شم مامانی راستی یه روز ظهر هم که هوا بد نبود بردیمت پارک و این کتاب سخنگو که مامان واست خرید تا بیشتر به داستانها گوش بدی چون صدای حیوونا و چیزایی که تو کتابه با صوت کتاب گوش میدی  بازگشت از حمام فرار از دست مامان که لبا...
13 دی 1393

جشنواره نی نی وبلاگ

نی نی وبلاگ 4 ساله شد کد عکس ما 117  ارسال به 1000891010 با سیب زمینی آش چغندر ژله سس ماش روبان و نخ درستش کردم. من خیلی واسش زحمت کشیدم خدا کنه به تلاشم جایزه تعلق بگیره پیشاپیش از رأی هاتون ممنونم ...
12 دی 1393

بچه باهوش من

بازم اومدم تا یادم نرفته از کارای فسقلی بگم که ماشالا هرروز بهتر از دیروز پیشرفت میکنه. هانی جون تازگیا خیلی رو وسایلش حساس شده و هرموقع جایی بریم وقتی کاپشن کلاهشو در میارم فوری اونارو برمیداره و تو کیفم هول میده.موبایل هرکس رو دست خودش میده و مثلا اگه موبایل من دست باباش باشه فوری ازش میگیره و میگه موبایل مامان یا مثلا آقا بردیا پسر دوست مامان که یه نی نی 11 ماهس اومده بود خونمون و اون اصلا اسباب بازیهاشو بهش نمیداد و میگفت منه در کل حس و مفهوم مالکیت رو خوب فهمیده و تو این مسائل کلاه سرش نمیره یه چیز جالب متوجه شدم اینکه محمدهانی چیزای شبیه به هم رو زود پیدا میکنه.مثلا امروز وسط فرش که یه طرح دایره ای داره رو نشون داد و گفت بشق...
7 دی 1393

کارهای جالب

محمدهانی جونم دیگه سخت ترین کلمات رو هم میگه به قول خودش ماتالا (همون ماشالای خودمون)  عصا برمیداره و میگه میلرزم و میلرزم می ارزم و می ارزم (این همون شعر پیرم و پیرم و میلرزم به صدجوون می ارزم خودمونه) تازگیا هم ما رو دیشون میکنه و ما خودمون رو به مردن میزنیم یعنی تیر خوردیم.وقتی هم خودشو دیشون می کنیم با حالت پرتاب خودشو به عقب میندازه و چنان فیلم بازی میکنه که نگو.مث الکی خوابیدنش یا الکی خندیدن و گریه کردن و اخم کردنش.... محمدهانی در حال تماشای تلویزیون و ادای شخصیت کارتونی رو درآوردن   محمدهانی خودشو به خواب میزنه   محمدهانی در تولد مهدی پسرعمه مامان و ناخنک زدن به کیک   محمدهانی لالا کرده...
21 آذر 1393
1