باغ مادرجون
داشتن یه مادربزرگ مامان خیلی هیجان انگیزه... مخصوصا اینکه یه باغ با یه استخر کوچیک داشته باشه و با نوه ها و نتیجه ها بره توی باغ و از بازیهای اونا لذت ببره... این هفته مامان جون پیشنهاد دادن بریم باغ مادرجون تا محمدهانی و سبحان تو استخر کوچولو شنا کنن... و از صبح که فهمیده بودی میریم بپر بپر و شعر خوندنت تو خونه پایان نداشت و حتی اجازه ندادی ظهرش من درست بخوابم و بعد رفتیم و کلی خوش گذروندیم...خدا مادرجون و مادربزرگ مامان رو حفظ کنه.باید از لحظه لحظه کنارشون استفاده کنیم.بابا مهدی همیشه میگه تا مادربزرگام بودن دور هم بودیم و خوش بودیم.قسمت نبود اونا نتیجه خوشگلشون رو ببینن.
امسال احتمال زیاد مسافرتی در کار نیست بخاطر اینکه دستمون بنده به خونه... ولی رفتن به باغ باحال مادرجون کم از سفر نداره... خنده هات مانا مهربونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی