محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

محمدهانی جون

خبر دندونی جدید

به خاطر بیماری محمدهانی جونم این چند روز وقت نکردم خبر دندونیشو بدم.الان که بهتر شده فرصت رو غنیمت شمردم.... دندونای جدید مبارک.... اگه بدونید برای گرفتن این عکسها چقدر التماسشو کردم دهانشو باز کنه... عکسای دندونای پایینی که قبلا در اومده بودند و عکسای دندونای جدیدکه 16 فروردین بیرون زدند .......مبارک مبارک اینم از عکس همه دندونا البته بابای مهربونت یه ولیمه بخاطر مرواریدات به باباجون اینا و آقاجون اینا و خاله جون اینا و عموجون اینا داد و بردشون خانه معلم...خیلی هم خوش گذشت جالب اینجاست ازسر زدن دندون قبلیا مامان جون باخبرم کرد و از سر زدن این دندونا عزیزجونت...(یعنی مامانت اصلا مت...
16 فروردين 1393

ما اینیم دیگه...!!!

یعنی می تونم بگم هر روزت بهتر از دیروزته... انگشتت رو تازگیا زیاد میخوری...چون جای دندونای بالاییت حسابی میخاره هر روز هم یکیمونو چنگ میزنی...البته من بهت میگم مامانو چنگ بزن ولی صورت لطیف خودتو نه...فایده نداره که....باز اثر درخشان ناخنات روی صورتته شیطونیات حد نداره...گاهی سیم برقای کامپیوتر و بخور سرد ببینی می کشی طرف خودت... چند روزی هم هست دستت میرسه به پرده آویز در اتاقت و انگشتای کوچیکتو میندازی به حلقه هاش و.... عشقت دیدن حرکت ماشین لباسشوییه... به کمک عمو جواد رفته بودی داخل کمد لباسای عزیزجون اینا که مچتون رو گرفتیم تازه کلاه سربازی عمو علی رو هم گذاشتی سرت از ...
16 فروردين 1393

آنچه در عید نوروز سال 1393 گذشت

شب عید تولد عزیزجونو جشن گرفتیم و مامانی روز قبل عید یه چیز کیک پخت... اینم از عکسش...به به...(تعریف از خودم نباشه اما خیلی خوشمزه بود...همش نگران بودم برای اولین بار چیز کیک درست می کنم خوب نشه)شما هم یکم خوردی... سال تحویل هم تا صدای توپ تحویل سال و آواز و دهل رو شنیدی تند تند پای راستتو می چرخوندی و شادی می کردی... به قرآن هم نگاه می کردی اول رفتیم خونه آقاجون و عزیزجون و عیدی بدست راهی خونه باباجون و مامان جون شدی...من و بابا پیاده و شما توی کالسکه...یعنی شما که اینقدر ورجه وورجه می کنی تا آخر راه همین شکلی بودی...ساکت ساکت اینم از هفت سین مامان جون تو عید لباسای جدید پوشیدی و دوستا...
13 فروردين 1393