خوشحالم چون...
محمد هانی شما چند روزه یه روروئک سوار حرفه ای شدی...
چند شب پیش رفتیم خونه دوست بابا و فاطمه خانم کوچولو رو دیدی.اولش متوجه نبودم که شاید شما حساس باشی.شما دست بابا بودی و من فاطمه کوچولوی تپلو رو بغل کردم که دیدم بابا اشاره می کنه که محمدهانی رو دریاب و وقتی نگاهت کردم دیدم دست و پا میزنی که بیای بغلم چون نی نی اونا رو بغل کرده بودم.منم نی نی رو دادم دست مامانش و شما رو بغل کردم و روبروی فاطمه خانمی گرفتم تا با هم حرف بزنید.اما شما چون دلتون پر بود یقه نی نی بیچاره رو گرفتی.اونم مظلوم هیچی نمی گفت.من هم دستت رو جدا کردم.بعدشم اینقدر سروصدا کردی که روروئک نی نی رو آوردند و شما با اون بازی کردی و چون سبکتر از روروئک خودت بود تند تند جلو میرفتی و تمرین کردی و وقتی اومدی خونه تمریناتو رو روروئک خودت اجرا کردی و دست فرمونت خوب شد.
اینم یه عکس از فاطمه خانم که تقریبا یک ماه از شما کوچیکتره
تقریبا بدون کمک می شینی.البته من احتیاط می کنم و بالش پشتت میذارم اما اگه یه اسباب بازی روبروت ببینی میری طرفش و از روبرو می افتی که مامان می گیرتت
موقع غذا خوردن میگی بَه با هر لقمه تکرار می کنی بَه
دست دستی می کنی.تازه چیلیپ چیلیپ هم صدا میده دستای خوشملت
از این عمل هم وقتایی که میخوای مامانو گول بزنی که بغلت کنه استفاده میکنی چون میدونی مامان خیلی دست زدناتو دوست داره
سینه خیز میری اول سرتو میذاری زمین و با کمک سرت خودتو می کشی جلو
یه روز تلفن روی ماشین اسباب بازیتو برداشتم.حالا میدونی تلفنه جدا میشه همش تلاش می کنی برش داری و موفق هم میشی