بچه باهوش من
بازم اومدم تا یادم نرفته از کارای فسقلی بگم که ماشالا هرروز بهتر از دیروز پیشرفت میکنه.
هانی جون تازگیا خیلی رو وسایلش حساس شده و هرموقع جایی بریم وقتی کاپشن کلاهشو در میارم فوری اونارو برمیداره و تو کیفم هول میده.موبایل هرکس رو دست خودش میده و مثلا اگه موبایل من دست باباش باشه فوری ازش میگیره و میگه موبایل مامان یا مثلا آقا بردیا پسر دوست مامان که یه نی نی 11 ماهس اومده بود خونمون و اون اصلا اسباب بازیهاشو بهش نمیداد و میگفت منه در کل حس و مفهوم مالکیت رو خوب فهمیده و تو این مسائل کلاه سرش نمیره
یه چیز جالب متوجه شدم اینکه محمدهانی چیزای شبیه به هم رو زود پیدا میکنه.مثلا امروز وسط فرش که یه طرح دایره ای داره رو نشون داد و گفت بشقابه و من گفتم آفرین مث بشقابه و اون یه طرح دیگه رو فرش نشون داد و گفت مث دنبوره(زنبوره) و واسم جالب بود بچه ای تو این سن مفهوم شبیه رو بفهمه.
گاهی که حواسمون پرت باشه و خیلی صدامون کنه و جواب ندیم به اسم کوچیک صدامون میزنه و به من با ناز میگه معصومه و به باباش با صدای نازک و شبیه به صدای من میگه مهدی.تازگیا هم بیشتر به بابا میگی بابامهدی.
عاشق تشویق شدنه و با هر کار خوب که انجام میده میگه ماشالا و دست میزنه.
اسم بردیا رو که پسر دوست مامانه خیلی قشنگ میگه و میگه بردیا بیا.
شعر خوندنش که عالیه عموزنجیر باف جوجه جوجه طلایی ببعی میگه اتل متل توتوله یه توپ دارم قلقلیه تاب تاب عباسی رو تمام قافیه هاشونو میگه و عاشق خوندن شعره
رو بابایی و مامانی حساسه و اگه نی نی غیر از محمدهانی بغل کنند میزنتشون...وای وای وای وای ولی خب بچه است بابا مامانشم دوست داره دیگه
یه بار بابا موتور رو برگردونده و حرکت چرخ رو بهش نشون داده گیر داده موتور رو میندازه زمین و کنترل موتور رو میگیره دست و میگه موتور برو
عاشق خاله محبوبه است و وقتی میخواد باهاش خداحافظی کنه سر خاله رو به چیزی گرم میکنه که یه وقت نره خونشون