روز مادر سال ۹۷
بچه که بودم یه وقتی که مریض می شدم حس می کردم مامانم هیچیش نیست... و از روحیه اون جون می گرفتم.انرژی می گرفتم...سعی می کردم مریض نباشم چون مامانم چیزیش نبود... یکم اولش نگران و مضطرب بود و تموم میشد... حالا اما فهمیدم اون مامان محکم استوار صبور خودشو حفظ می کرده...اینو از مریضی چند روز پیش محمدهانی فهمیدم.وقتی که از این ویروس جدیدا گرفت که یهو تب می کنن و تبشون قابل کنترل نمیشه حتی با شیاف و کارمون به بیمارستان کشید... به محض این که دکتر گفت ایراد که نداره پسرتون رو بستری کنم؟استرس داشتم مضطرب بودم اما قبول کردم چون میدونستم به نفعشه و ممکنه ما نتونیم کنترلش کنیم و نیاز به آمپول و سرم داره.تو دلم غوغا بود اما خودمو کنترل کردم.یکی دو مرتبه خو...