واکسن زدن
چهارشنبه 6 آذر موقع واکسن 4 ماهگیت بود.از شب قبلش معده درد اذیتم میکرد.دارو نخوردم چون میدونستم از چیه.از استرس واکسن فردات. صبح بابا از سر کار که برگشت با عزیزجون بردیمت مرکز بهداشت...انگار قبلش میدونستی کجا میریم....یکم نا آرومی می کردی... وبالاخره بعد از اینکه خانم مرادپور وزنت کرد و قدتو اندازه گرفت و نمودار رشدت تایید شد و به گفته خانم مرادپور عالی بود رفتیم تو اتاق خانم رحیمی و الهی .... از عصرش یکم داغ شدی با اینکه قطره هاتو به موقع داده بودم تب کردی اما نذاشتیم شدیدتر بشه.وسطای شب چندباری بیدارشدی و شیر خوردی .من و بابایی هم مرتب چک میکردیم تبت نره بالا.ساعت 5 صبح هم با فریادت از خواب بیدار شدیم و وقتی بلندت کردم استفراغ ...
نویسنده :
مامان و بابا
1:24