محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

محمدهانی جون

واکسن زدن

چهارشنبه 6 آذر موقع واکسن 4 ماهگیت بود.از شب قبلش معده درد اذیتم میکرد.دارو نخوردم چون میدونستم از چیه.از استرس واکسن فردات. صبح بابا از سر کار که برگشت با عزیزجون بردیمت مرکز بهداشت...انگار قبلش میدونستی کجا میریم....یکم نا آرومی می کردی... وبالاخره بعد از اینکه خانم مرادپور وزنت کرد و قدتو اندازه گرفت و نمودار رشدت تایید شد و به گفته خانم مرادپور عالی بود رفتیم تو اتاق خانم رحیمی و  الهی .... از عصرش یکم داغ شدی با اینکه قطره هاتو به موقع داده بودم تب کردی اما نذاشتیم شدیدتر بشه.وسطای شب چندباری بیدارشدی و شیر خوردی .من و بابایی هم مرتب چک میکردیم تبت نره بالا.ساعت 5 صبح هم با فریادت از خواب بیدار شدیم و وقتی بلندت کردم استفراغ ...
17 آذر 1392

عکس های ماه چهارم

اول کار یه پرش بزن مامانم   خوب بود گلم..... ااااااا........چه بویی میاد که  هانی منو اذیت می کنه؟ قربون سبکای خوابیدنت بشم...نکنه اینم سبک شیرخوردن در خواب.....خیلی این سبک کیف میده نی نی های عزیز.... یه پرش دیگه از کلاه متنفرم انگشت خوشمزه .....به به من خیلی غیرتی ام .حواستون جمع باشه... بازم کلاه.....جیییییغ......متنفرم...... بچه مثبت مامان اینم عکس شما با ننو که آقاجون واست درست کرده و آروم بودنت داخلش باعث شد از آقاجون خواهش کنیم یکی هم برای خونه خودمون درست کنن بدون شرح! پای کوشمولوت... چیه خب سرم می خاره....تو فکر یه بازیگوشیم عین ا...
17 آذر 1392

حرکات 4 ماهگی

محمدهانی جونم شما الان خیلی بهتر از قبل درک می کنی تازگیا انگشتتو می مکی با انگشتای کوچولوت بازی می کنی و کتاب ها رو با دقت نگاه می کنی.حتی داستان گوش میدی.داستان اون بابا مهدی که رفت تموم دنیا رو گشت تا پسر خوب پیداکنه اما دید فقط یه جا پیدا میشه اونم تو خونه خودش یعنی محمدهانی من بهترین پسر دنیاست.وقتی واست تعریف میکنم کلی آخرش ذوق می کنی.اسباب بازی هاتو خیلی دوست داری.اسباب بازی های چرخونتو، جغجغه و کلیدتو و مخصوصا عباس آقا رو که عمو جواد واست از تبریز زحمت کشیده آورده. محمد هانی به همراه عباس آقا تازگیا با دستات بازی می کنی و شعر میخونی.اینطوری: سوت میزنیم یا صدای حیوونا رو در میاریم میخندی.... تازه قلقلکت که...
6 آذر 1392

خندیدنت حرف زدنت....منو کشته

تو سه ماه و 8 روزگی وقتی بغض می کنیم لب میذاری و وقتی میخندیم تغییر موضع میدی و میخندی... تازگی هم میگی مام و بوبا.اسم بابا رو که می شنوی ذوق می کنی.... تو خیلی شیرینی مامانم............... ...
29 آبان 1392

همایش شیرخوارگان حسینی و محمدهانی کوچولو

  السلام علیک یا أباعبدالله   وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا   سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار   ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم   السلام علی الحسین   وعلى علی بن الحسین   وعلى أولاد الحسین   وعلى أصحاب الحسین...   سلام .امسال اولین باری بود که فرشته کوچولوی خودمو به آغوش گرفتم و به یاد طفل شیرخوار حضرت امام حسین(ع) همنوای شهید شش ماهه صحرای کربلا ، لالایی‌ خوندیم و با رباب مادر علی اصغر(ع) همدردی کردیم .مادر نمیدونی وقتی شما را روی دستانم به سوی حضرت حق بلند کرده ب...
29 آبان 1392

خدارا شکر تو سالمی...

شب بود و تو با آرامش خوابیده بودی.چند وقتی بود که شبها به جای روزها قطره مولتی ویتامینتو میدادم.برای همین منتظر فرصتی بودم تا چشمای خوشگلتو باز کنی.وقتی چشمات باز شد فکر کردم دیگه بیدارشدی و متاسفانه تو اون وضعیتت قطره رو ریختم داخل دهانت و اون اتفاق بد افتاد...نزدیک بود محمد هانی خوشگلم خدای ناکرده راه نفسش بسته بشه.عزیزجون و آقاجون کمک کردند که این اتفاق نیفته.خدا را شکرت...خدایا این اتفاق واسه هیچ نی نی ای نیفته....آمین واسه همین یه سری تصویر پیدا کردم تا مامان باباها تو یه همچین شرایطی بدونن چکار کنن:  در ابتدا سعی كنید جسم خارجی را (در صورتی كه قابل مشاهده است) با گرداندن انگشت در داخل دهان نوزاد خارج نمائید. باید مراقب باشید ك...
8 آبان 1392

کارهای جالبت

از 2 ماه و 10 روزگی به همه لبخند میزنی و برای من و بابا می خندی.من و بابا و اطرافیای نزدیک مثل باباجون و مامان جون و عزیزجون و آقاجون و عموها و خاله و زن عمو رو میشناسی و نسبت بهشون عکس العمل نشون میدی. از این هفته یعنی 2 ماه و 21 روزگی اجسام رو لمس میکنی و دوست داری جنس اونا رو حس کنی.مثلا دست روی صورت بابا می کشی که زبره یا عروسک خزی که نرمه.وقتی داری بیدار میشی از خواب دستتو می گیرم و نوازش می کنم.اونوقت تو دوباره لالا می کنی.... دوست دارم
29 مهر 1392