آنچه در عید نوروز سال 1393 گذشت
شب عید تولد عزیزجونو جشن گرفتیم و مامانی روز قبل عید یه چیز کیک پخت... اینم از عکسش...به به...(تعریف از خودم نباشه اما خیلی خوشمزه بود...همش نگران بودم برای اولین بار چیز کیک درست می کنم خوب نشه)شما هم یکم خوردی... سال تحویل هم تا صدای توپ تحویل سال و آواز و دهل رو شنیدی تند تند پای راستتو می چرخوندی و شادی می کردی... به قرآن هم نگاه می کردی اول رفتیم خونه آقاجون و عزیزجون و عیدی بدست راهی خونه باباجون و مامان جون شدی...من و بابا پیاده و شما توی کالسکه...یعنی شما که اینقدر ورجه وورجه می کنی تا آخر راه همین شکلی بودی...ساکت ساکت اینم از هفت سین مامان جون تو عید لباسای جدید پوشیدی و دوستا...