محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

محمدهانی جون

عکس دوستای هانی

دوست هم دانشگاهی مامانی یعنی خاله الهه عکس واتساپش رو عکس بچه خواهر و بچه برادرش انتخاب کرده بود که منم ذخیره کردم تا تو وبلاگت بذارم...آخه عکسی ازشون نداشتم.... آوا و پارسا دوستای هانی اینم عکس بچه خواهر برادرای خاله نجمه دوست مامان ...
16 ارديبهشت 1393

نشستن محمد هانی از حالت خوابیده

از عروسی که برگشتیم یعنی 11 اردیبهشت واقعا خسته بودیم.شما هم اینقدر خسته بودی که تو ماشین چشمات میرفتن بخوابن.... اما خونه که رسیدیم در کمال تعجب دیدیم بــــــــــــــــــــــــــــــله آقا محمدهانی خوابش نمی بره و میگه بازی کنیم. بابا هم گفت واسه اینکه بخوابه بهت شیر بدم و خودمو به خواب بزنم.منم شیرتو دادم و الکی چشمامو بستم.بابا هم رفت مسواک بزنه.شما هم هرچی تلاش کردی نتونستی منو بیدار کنی و یهو دیدم داری تلاش می کنی از حالت خواب بشینی... و چقدر اون لحظه واسم قشنگ بود که دیدم تلاشت به ثمر نشست...از اون روز تا حالا هر موقع از خواب بیدار میشی خودت میشینی   ...
16 ارديبهشت 1393

پسمل بازیگوش مامانی و بابایی

بازم منو گذاشتین تو باغچه خونه عکس می گیرین اونم با زیرشلواری؟؟؟؟ بابایی مامان منو سپرده دستت گفته با من بازی کنی نه اینکه منو سوژه عکسات کنی مورچه های روی زمین هم عالمی دارن...عجب...!!!! اوف...کم کم داره هوا گرم میشه ببین بابایی از لای درختا هم لحظه شکار می کنه...آدم خندش می گیره خوبه این گل رو ببرم بدم بابایی که زحمت کشید با من بازی کرد مامان به کاراش برسه قابلمه هم خوب جاییه برای بازی کردن وقتی من میخوابم و بازم مامان بابا منو بردند پارک تاب بازی اینجا هم مامانی واسم مانع ایجاد می کنه تا موانع زندگی را راحت رد کنم... و شادی پیروزی و عبور از مانع رفتیم عروسی دختر خاله...
13 ارديبهشت 1393