محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محمدهانی جون

نزدیک رسیدن به یکسال و نیمگی

1393/11/5 0:28
نویسنده : مامان و بابا
313 بازدید
اشتراک گذاری

خدا راشکر که به این سن رسیدی و من اضطراب واکسن یکسال و نیمه گی رو دارم ولی اومدم پست بذارم قبل از روز دوشنبه که نوبت واکسنته.

کلا سن بعد از یکسالگی رو خیلی دوست دارم و مدام ذوق کاراتو تواین سن میکنیم که چقدر بامزه ای...

صلوات رو کامل میفرستی و آخرش میگی وعج فرجهم...کلا زیاد دقت می کنی رو حرفا و تکرار می کنی.

باباجون که بهت میگه ضبط صوت کوچک....

یه چیزی که میدی دستمون میگی بفرما 

یا مثلا وقتی میخوای گریه کنی و چیزی رو بخوای و بخوای دلمون واست بسوزه میگی خدامرگم و من میگم خدا نکنه...این عبارتو از خودم یاد گرفتی چون وقتی دودو میشی میگم خدا مرگم که بچه ام دودو شده

چندروز پیش یه اتفاق جالب افتاد و اون این بود که داشتم کفشا رو مرتب میکردم که یهو چشمت به آرم میهن روی پلاستیکی که کفشا رو توش میذاشتم افتاد و گفتی بستنی و من چقدر ذوقتو کردم که اینقدر دقت داری که میدونی این آرم چیه...

 مامان جون اینا خیلی خوششون میاد وقتی میگی بس تنی ... 

ازت میپرسیم بابا کجا رفته میگی ذوب آهن و مامان جونو میگی رفته مدرسه

خیلی خوب با اسباب بازیهات خودتو سرگرم میکنی و شعر هم زیاد بلدی و زود یاد میگیری و عاشق شعر خوندنی و شعر گوش دادن.فدای تو بشم که اینقدر نمکی و بامزه...

واین عکس که بعد از به هم ریختگی خونه مشغول تلویزیون دیدنی

این عکس بالایی هم مربوط میشه به گوش دادن به قصه ای که مامان جون دارن تعریف میکنن

گول زدن بابا در سیتی سنتر و قایم موشک بازی

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان علیرضا
7 بهمن 93 16:14
واکسن 1/5 سالگی خیلی بده .انشااله هانی ااینطور نباشه علیرضا که 3 روز تب بدی کرد. ماشاالله به گل پسر باهوش که انقدر قشنگ صحبت میکنه که مامانی تعریف میکنه. گل پسر ما هنوز تنبله.
مامان و بابا
پاسخ
واقعا هم واکسن بدی بود من سراین واکسن ضربه شدیدی خوردم که تو زندگیم تا حالا اینطوری لرزه نکشیدم.من نتونستم تب محمدهانی رو کنترل کنم و باعث شد کارمون به بیمارستان بکشه و خودتونم میدونید تو بیمارستان چیزی از بچه نمیمونه از نمونه خون و سرم و.... محمدهانی هم خیلی ترس برداشته
خاله محبوبه
8 بهمن 93 22:58
بمیرم که به خاطر یه واکسن اینقدر اذیت شد.ایشالله که زودتر خوب بشه. بازم خداراشکر که بهتره.قربونش برم با اون صلوات فرستادنش. به خاطر همین مومن بودنش خدا بهش رحم کرد.ایشالله همیشه سلامت و شاد باشید.
مامان و بابا
پاسخ
خدانکنه خاله چی ممنون خاله جون
مامان علیرضا
11 بهمن 93 0:10
غصه ام شد آقا کوچولو هم تب کرد..