سرماخوردگی محمدهانی و این روزهای سخت طولانی
این اولین باره که سرماخوردگی رو تجربه میکنی.مامانی و بابایی هم دارن این تجربه تلخ رو پشت سر میذارن.خیلی سخته می بینم وقتی بیداری گریه می کنی و وقتی خوابی ناله.من هم گاهی باهات هم صدا میشم و گریه می کنم.از مماخ گرفتنات خسته ای.از اشک اومدن از چشمات بی حوصله ای.چه کنم واست مامانی تا آروم بگیری؟همه میگن باید دوره اش بگذره.اما دیگه تحمل ندارم داروی تلخ بریزم تو دهن کوچولوت و حال شما بهم بخوره. این دو هفته خیلی آروم میگذره...چون هم شما مریض شدی و اولین سرماخوردگی عمرتو گرفتی هم بابایی امتحان داره...و چون ترم آخره مجبوره زیاد پیش ما نباشه و درس بخونه.گرچه شما که اجازه نمیدی بابا جونی درس بخونه.بابایی تو این سالها خیلی اذیت شد چون ه...
نویسنده :
مامان و بابا
15:18