محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

محمدهانی جون

خداراشکر

1394/2/6 7:4
نویسنده : مامان و بابا
320 بازدید
اشتراک گذاری

فکر میکردم تو جدا کردنت از شیر خیلی اذیت بشم چون به هیچ عنوان نمیتونستم وعده های شیرتو کم کنم.واسه همین آخرین مرحله تلخکو انتخاب کردم.

روز سوم از شیر گرفتنت سرفه و عطسه میکردی و من و بابا سریع بردیمت دکتر و آقای دکتر رضوی گفتن آلرژیه و یه سری دارو واست نوشتن و گفتن بخوره ان شاءا... نتیجه بده.و شب سوم خیلی خوب خوابیدی و تا صبح بیدار نشدی و من باورم نمیشد با وجود بیماریت خوب بخوابی.خدا راشکر که اینقدر مظلومی و با این موضوع کنار اومدی چون میدونی مامان غصه دارته.من که این چندروز همش در کنارتم و تو بغلم میگیرمت تا از طریق نوازش و محبت و توجه اون موضوع رو فراموش کنی.

دوشبی که بابامهدی شب کار بود به من خیلی سخت گذشت چون خیلی گریه و بی تابی میکردی.ولی بالاخره اونم گذشت...

خدا را شکر

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان زهره
13 اردیبهشت 94 8:32
سلام. ماشالله چه پسر نازی. چه بعد از کوتاهی مو ناز تر شده. خدارو شکر که از شیر گرفتینش و اذیت نشد حالا به شیر پاستوریزه عادتش بدید چون خیلی بدنش نیاز داره. اگر دوست داشتید به وبلاگ نازنین زهرای منم سر بزنید و اگر با تبادل لینک موافقید حتما خبرم بدید . مشتاقانه منتظرتونم.
زهره
14 اردیبهشت 94 13:38
سلام. ممنون که واسه سلامتی پدر بزرگ نازنین دعا کردید. من با افتخار لینکتون کردم و خوشحالم که دوست خوبی مثل شما پیدا کردم.
محمدصالح جون
26 اردیبهشت 94 4:23
خیلی خوشحالم که این مرحله ی مهم رو با موفقیت پشت سر گذاشتید.... تبریک می گم که تونستید صبور ومقاوم باشید... هزاران آفرین بر هانی قهرمان...
مامانی غزل جون
8 خرداد 94 13:44
خداروشکر که صبور بودی عزیزم دیگه مرد شدی...