محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

محمدهانی جون

عید امسال و عکسهای عید94

1394/1/9 22:50
نویسنده : مامان و بابا
1,000 بازدید
اشتراک گذاری

عید امسال هم آمد با کلی شکر خدا برای داشتن پسرگلم محمدهانی و بابای مهربونش...خدا راشکر که شما رو دارم...

قبل از عید خونه تکونی خیلی خوب انجام شد و محمدهانی هم در انجام کارها سهیم بود و به قول خودش اسپری میزد و گردگیری میکرد. بعدم که من هفت سینمو روی اوپن آشپزخونه پهن کردم یه هفت سین کوچولوی جمع و جور.بخاطر شیطونیهای محمدهانی که ممکن بود خرابش کنه.

محمدهانی عزیزم عید امسال خیلی خوشحال بود چون در کل مهمونی رفتن و مهمون اومدنو دوست داره و وقتی مهمونا رو میدید کلی ذوق میکرد و اسباب بازیهاشو می آورد و بهشون نشون میداد.همه هم از اینکه جملات بلند میگه و دیگه حرف میزنه تعجب میکردن و می پرسیدن چندوقتشه و فکر میکردن دوسال رو رد کرده.

منم روی گوشیم یه نرم افزار نصب کردم به نام نی نی بان که خیلی مطالب جالب واسه نی نی های نوپا نوشته و برای از شیربرداشتن و کلا هوشش دارم مطالعه میکنم.و تو اون نرم افزار نوشته بود بچه هایی که زیر دوسال کامل حرف میزنن و حروف ربط هم در جملاتشون می گن احتمال بالایی داره تیزهوش باشن و باید هوششون تقویت بشه.البته این دلیل نمیشه بچه هایی که زیر دوسال حرف نمیزنن تیزهوش نشن چون یه سری چیزا از محیط کسب میشه.منم بعد از خوندن این مطلب تصمیم دارم یه مشاور خوب پیدا کنم که کمک کنه استعدادت از دست نره و شکوفا بشه.

از بازیگوشیهاش بگم که تو حرف زدن و شیطونی کردن تک تکی و هرجا مهمونی میرفتیم اول ساکت می نشست و بعد از برآورد همه اماکن خانه از در و دیوار بالا میرفت تا تجربه کنه .

اینقدر مهربون و دل نازک شده تازگیا.مثلا یه روز بابا مهدی دوتا بستنی خرید و یکیشو داد دست محمدهانی و یکیشو دست من.منم به محمدهانی گفتم بابا مهدی بستنی نداره دلش بستنی میخواد.هانی هم بستنی رو از من گرفت و داد به بابا.بازم بابا مهدی بهش گفت حالا مامان بستنی نداره اونم یه نگاه به بستنیش انداخت و یه نگاه به من و بستنیشو به من داد و گفت بخور.به منم بده.منم یه بوس ازش برداشتم و بستنیشو بهش دادم و گفتم من با بابا بستنی میخورم.شما خودت بخور.بعدشم به بابا گفت آب میخوام و منم گفتم واسه منم بیارید.بابا می گفت خودش تو آشپزخونه آب نخورد تا اول برای مامانش بیاره بعد خودش بخوره.

یه سری عکس برای مطلب قبل گذاشتم که مربوط به اون مطلب بود و عکسای عید هم همین جا گذاشتم...

قبل از عید و کوتاهی موهای محمدهانی

بعد از کوتاهی

گرد گیری و خونه تکونی با پا

هفت سین امسال ما بخاطر محمدهانی روی اوپن آشپزخونه برپا شد


و سبزه های کچل مامان ساز

و یه روز رفتیم گردش و هفت سین خیابونی دیدیم



و عیدی بابا مهدی به محمدهانی یه میز صندلی و عیدی مامان به شما یه صندلی مادربزرگ که از همون اول از حرکتش ترسیدی و روش ننشستی

چی بنویسم؟؟؟؟؟؟

آهان یادم افتاد

عید دیدنی ها و آشنایی با تبسم خانم در پارک

ایلیا و طاها دوقلوهای افسانه ای

سبزی پاک کردن محمدهانی

پرش از مبل به میز


1

2

3

بدون شرح

نماز خواندن به روش خانمها و آقایان

سیزده بدر و مزرعه خاله زهرای بابا مهدی

پارمیس خانم

پسندها (1)

نظرات (2)

عمو اصغر
28 فروردین 94 23:14
محمد هانی جون ماشاالله چشم نخوری انشالله.
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عمو
محمدصالح جون
29 فروردین 94 21:53
داداش هانی جون،عیدت مبارک.... خیلی نازی وکارای با مزه می کنی... امیدوارم همونطور که مامانی وبابایی دوستت دارن در تقویت هوش ،شما مهندس وروجک موفق باشن....