محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

محمدهانی جون

یه پسر دوست داشتنی ۵ سال و ۱۰ ماهه

1398/2/24 11:47
نویسنده : مامان و بابا
393 بازدید
اشتراک گذاری
سلام سلام سلام امروز یه روز خوبه مثل همه روزای خوب خدا... چیزی که باعث میشه محمدهانی یه مامان پرانرژی داشته باشه بابای پر انرژیشه.وقتی صبح بیداربشی و ببینی بابای خونه قبل رفتن به سر کار اونم صبح زود ظرفا رو شسته.ظرفایی که دیشب حال و حوصله شستنش رو نداشتم و محولش کردم به صبح.ولی در کمال تعجب دیدم ظرفی در کار نیست و با یه تلفن از زحمات بابای مهربان تشکر کردم.
شاید این مطلبی که اینجا مینویسم بی ربط و بی اهمیت به نظر بیاد اما اینطور نیست و به قول معروف زن که تو خونه شاد باشه همه افراد خانواده پر انرژی و شادن.از جمله کوچولوها.
این چند وقت خبرای زیادی بود که فرصت نشده بود بنویسم.جشن پایان سال محمدهانی رو تو سالن رودکی برگزار کردن و هدیه اش یه بازی فکری بود و سرودی که محمدهانی به همراه دوستاش خوند و من که همراه باهاشون جوزده شده بودم و خوندم.🤣🤣🤣 و متاسفانه مربی موسیقیشون ساعت جشن رو اشتباه متوجه شده بود و برای اجرای گروهی ۴ نفره محمدهانی و دوستاش حاضر نشد و قسمت نبود اجرا کنن.

عکسای جشن بعدا به دستم میرسه.
و بعد از اون قضیه باغ باباجون بود که باباجون واسه دل نوه های کوچولوش امسال دست به کار شد و یه جایگاه برای نشستن تو باغ درست کرد و قراره درختای قدیمی که دیگه میوه نمیدن حذف بشن و جاشونو درختای میوه دار جدید پر کنن.ولی محمدهانی تا الان دو روزی که رفتیم اونجا مشغول خاک بازی و کاشت گل شد و اینقدر روی اعصاب و روحیه اش تاثیر مثبت داشت متعجب شدیم.حتی باباجون میگفت یه قسمت ماسه بریزیم که بچه ها توی اون بازی کنن که من مخالفت کردم چون دوست دارم بچه با خاک میکروبی بازی کنه چون یکم میکروب برای بچه مفیده و اگه از الان اجازه ندم بعدا خدای ناکرده حساس میشه.و بعد باباجون دنبال این بود که یه فکری هم برای تاب بچه ها بکنه🤣🤣🤣 یادمه قدیما من و خواهر و دخترعمو پسرعموها پسرعمه و بچه های فامیل بابا که تعدادشون هم ماشاالله کم نبود، همه تو این باغ خاطرات خوشی داشتیم و سر تاب برای همدیگه تایم می گرفتیم.
الان تو گالریم نگاه کردم دیدم تنها عکسی که تو باغ ازشون گرفتم اینه🤣🤣🤣



و عکسایی که از یه سنی به بعد تار میشن اونم با وجود پسر باهوش و مهربون من
و مطلب اینکه بابا چند وقت پیش رفته بود مدرسه کلاس اولش برای کارای باقیمانده ثبت نام که اونجا باز به این که بیشترین نمره رو از آزمون ورودی آورده اشاره کرده بودن و بابا کلی بهش افتخار کرده بود و از اینکه پسری شاد بارآوردیم خوشحال بود

و این عکس نقاشی مینیون محمدهانی تو کلاسش که وقتی واسه خاله ام فرستادم اینطوری روانشناسیش کرد
افرین ماشالله چه قدر خوب کشیده وسط صفحه، خطوط قاطع
رنگ بندی عالی
تعادل درکادر
جالب بود
خاله من روانشناس نیستن ولی معلم کارگاه گرافیک بودن تحلیل روانشناسی نقاشی کودک رو هم می طلبه🤣🤣🤣
و جالب این بود من تازه نشستم دیدم آره بابا خیلی خوب و با تناسب کشیده و کل صفحه رو پر کرده و این روان سالمش رو میرسونه.خدا راشکر
پسندها (6)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
24 اردیبهشت 98 12:59
نقاشی های قشنگی بودند
مامان و بابا
پاسخ
سپاس