محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

محمدهانی جون

خبرهای جدید و عکسهای 15 ماهگی

امروز متوجه شدم تو این چند وقت که کم غذا شدی بخاطر دراومدن مرواریدای قشنگ تو دهانته.و چون بدت میاد کسی تو دهنتو ببینه یا دست بزنه من متوجه در اومدن دندونای آسیابی بالاییت نشده بودم که جوونه زدند.اما باز دندون آسیابی پایینی سمت راست دهانت یه کم داره اذیتت میکنه و امیدوارم هر چه زودتر جوونه بزنه و غذا خوردنت دوباره خوب بشه. اینم یه سری عکسای 15 ماهگیت   خیلی دوست داری بین پتو بپیچمت و بگم ساندویچ خوشمزه و بخورمت اینم سندش🔻  یه روز با بابا بردیمت امامزاده ابراهیم ورنامخواست توراه گله ببعی دیدی و کلی ذوق کردی   سلام دادن محمدهانی به امامزاده موقع سلام دادن خم میشه و میگه دلام بعد از ام...
10 آبان 1393

15 ماهگی هانی

تا این ماهت تموم نشده از کارات تواین ماه بگم که خیلی هاشو یادم نمیاد اما هرچی یادم بیاد مینویسم. از حرف زدنت که قبلا گفتم دیگه همه چی میگی غیر از کلمه های قبلت پروانه /مهدی /مشهد و سینه میزنی یه جا مسجد هم ببینی میگی مشهد و سینه میزنی/ماشالا ماشالا موقعی که یه کار مهم انجام میدی مث پریدن از بلندی یا ایستادن رو بلندی/تشبی کنید همون تشویقش کنید خودمون /مرسی/عزیز/ دست /معصومه /مریم / عمه /عمو/ جارو / نخ/ پاتریک/آش/مغازه/اسب / چادر/  دندون /پارک/الو/ لیمو/بادکنک/ جباد همون جواد/ پتو/ تم مرغ همون تخم مرغ/نمک/ نمات همون نبات اسباب بازی /در باز وقتی میخوای در شکلات یا بیسکوییت رو واست باز کنم یا در کمدتو یا در لباسشویی رو / آب بازی عباآقا هم...
6 آبان 1393

درک مطالب

الان سنت به سنی رسیده که وقتی اشاره به چیزی میکنیم جوابشو میگی.مثلا ازت میپرسم شلوار مکعبی کیه؟میگی باب یا میگیم چراغ شما فوری میگی برق.یا وقتی میگم موتورتو شارژکنم دوشاخ رو برمیداری و میبری طرف پریز و میگی برق. تقریبا هر کلمه ای که بهت بگیم اگه آسون باشه تکرار می کنی و پرحرف شدی حسابی...و سلام هم میکنی و هر کی جواب بده کلی کیف می کنی نقاشی میکشی و میگی نَ قا شی گفتن افعالی مثل بریم/ بیشین یا بیشینم/ رفت /بشوره موقعی که پی پی کردی تش بی یعنی تشویقش کنید وقتی یه کار مهم انجام میدی و گفتن عبارات دو کلمه ای مثل اسباب بازی آب بازی جارو برقی از دیگر کارهای 15 ماهگیته دوست دارم عشقم
26 مهر 1393

سلام حضرت زیبا

سلام حضرت زيبا!خداي دلبرها! .سلام حضرت خورشيد ماه منظرها . سلام ساقي هشتم ، مي خراساني . سلام جوشش پيمانه ها و ساغرها .هزار وعده خوبان يكي وفا نكند . دلم گرفته از اين گرگها ، برادرها . هنوز برنگشته دلمان هواي حرم كرده يا علي مددي . هواي ذكر پدرها و اشك مادرها . هواي ديدن فواره هاي گوهرشاد . زلال آينه ها و صفاي مرمرها . صداي طبل و نقاره،اذآن گلدسته . هواي عطر خوش ياس ومشك و انبرها . نمي شود كه ما را پيش خود نگه داري؟ كنار گنبد زردت، ميان كفترها . براي وصف تو شعري كه شعر باشد نيست . سروده اند به عشقت اگر چه قيصرها دلتنگي حس عجيبي است ، كه گاهي شما را به يادم مي آورد،گاهي يعني هميشه، گاهي يعني الآن،من اسير هر كه باشم،ضامنم تنها يكيست . . . السل...
26 مهر 1393

خاطرات مشهد

سلام سلام ما برگشتیم با یه کوله بار خاطره خوشگل از شیرین کاریهای محمدهانی در مشهد مقدس. از اولش بگم که برای اولین بار سوارقطار شدی و کلی بازیگوشی کردی و شب ساعت 8 خوابیدی و 9.5 بیدارشدی و دیگه بیخوابی زده بود به سرت و تا دیروقت من و بابایی واسه اینکه تو کوپه سرو صدا نکنی تو واگنا راه میبردیمت و کلی باهات بازی کردیم تا بالاخره حدودای ساعت 2 خوابت برد.تازه یه تخت کوپه هم کرده بودی واسه خودت و شیر که خوردی منو هول دادی عقب که یعنی برو یه جای دیگه بخواب و منم مجبور شدم تا صبح خودمو کوچولو کنم تا پایین پای شما جام بشه و یکم بخوابم.تازه تا صبح هم گریه و می می خوردی.خودت به می می میگی مَ مَ و هروقت شیرمیخوای میگی مامانی مَ مَ .همه جا هم منو گیر می...
21 مهر 1393

خبرهای خوب این روزها

محمدهانی این روزها مشغول شیطنت و بازی و حرف زدنه.از اینجا به اونجا پریدن و دویدن و دَدَ رفتن. اما خبر خوش اینکه امشب قبل خوابت خواستی منو گاز بگیری منم احساس کردم شاید جای دندونات میخاره و دست تو دهانت بردم و متوجه شدم یکی از دندونای آسیابیت زده بیرون.حتی یکمم بلندشده و از اونجایی که شما اجازه نمیدی دهانت به راحتی کنترل بشه من متوجه حضور جوانه زیبای مرواریدت نشده بودم.و کلی ذوق کردم.امشب یه چیز دیگه هم یاد گرفتی با من بازی تام و جری کریسمس مری رو بازی کردی و به کوکا کوکا پپسی که میرسی دستتو رو دماغت میذاری و میگی پپسی...و میخندی امشب تازه نافتو کشف کردی و به نافت نگاه میکردی و خندت می گرفت صدای هواپیما رو عمو جواد بهت یاد داده تقلید کن...
5 مهر 1393

تازه های هانی کوچولو

دیگه الان هرچی بگیم تکرار میکنی و دوست داری یاد بگیری.مثلا کارتای کودک نخبه رو به من میدی تا اسمشون رو تکرار کنم و شما تقلید کنی و تکرار کنی تا یاد بگیری.صدای حیوونا رو در میاری.اسم اعضای بدنتو وقتی میبریم نشون میدی.مثل دست پا گوش مو سر چشم بینی دهان زبان دندان ابرو.وقتی هم نقاشی میکشی میگی دو ابو همون دو ابروی خودمون. تازگیا دست میدی ومیگی دست یعنی دست بدین و موقع خداحافظی میگی بابای و دستات رو تکون میدی. نماز میخونی و رو مهر سرتو میذاری و تقلید می کنی. وقتی بهت میگیم چه ناز شده خودتو میگیری و چهرت فیسو میشه....!!!! از اینکه مثلا اگه گردن عزیزجون درد بگیره ماساژ بدیم ناراحت میشی و فکر می کنی داریم اذیتش می کنیم و فورا گریه میوفتی. ...
1 مهر 1393

دوست خوبم حامد مهربون

بالاخره محمدهانی بعد از خیلی وقت موفق شد حامد گل رو ببینه.تو اولین برخوردبعد از چندوقت محمدهانی حامد جونو خیلی دوست داشت و وقتی من بغلش کردم عکس العمل بدی نشون نداد و تازه ذوق کاراش رو هم می کرد.حامدجونم با اینکه خوابش میومد نخوابید تا دوستشو ببینه .خلاصه باهم تاب تاب عباسی و الاکلنگ کردند. اینم عکس پدرا و پسرا یه روز صبح رفتیم بیرون یهو بابایی بردمون پارک و محمدهانی سرسره رو برعکس بالا میرفت تا به باباش برسه و باز سر بخوره.منم مانعش نشدم تا خلاق باشه و محدودش نکنم تازه عکسم گرفتم.⬇ به جوراب میگی دمپایی و وقتی میگیم این جورابه نشونش میدی و میگی دمپایی تازگیا خودت رو صندلی میشینی و میگی دندلی یا رو کامیونت و میگی قان...
26 شهريور 1393

یه ماشالا بگین و بخونین

کارای بامزه محمدهانی تمومی نداره و حرف زدنش هر روز بهتر از دیروز شده.مثلا کلمه ماست عناب عمو و هرچی که بگیم و بتونه تکرار می کنه. امروز تو گوش بابا پچ پچ کردم وگفتم شما هم با بابا یواشکی صحبت کن و چند بار این کارو کردم و شما هم ادای منو در میاوردی و خیلی آروم میگفتی اد بوده دو عکس چند نفر رو جلوی صورتت قرار میدیم و ازت میپرسیم مثلا مامان کو نشونش میدی. همه عکسا رو تشخیص میدی و با انگشت نشون میدی قربون اون انگشتای کوچولوت برم برای تولد پارمیس جون که کادو گرفته بودم واسه اینکه شما حساس نشی یه جورچین هم واسه شما گرفتم که به خانم فروشنده گفتم فکر نکنم این به سن بچه من بخوره و وقتی آوردم خونه از خریدم پشیمون شدم ولی گفتم میذارم واسه وقتی بز...
19 شهريور 1393