خدمت سربازی عموجواد پایان!!!
۱۴ فروردین ۹۸ عموجواد به مناسبت پایان خدمت سربازی یه جشن گرفت که خیلی خوب بود و دور هم جمع شدیم.محمدهانی هم حسابی خوشحال بود بخاطر کیک بامزه اش و همون اول گفت کفشها و کلاه مال ما بچه ها که بعدا کفشها سهم پانیسا و پارسا شد و کلاه سهم محمدهانی که بیشترش اسفنج بود.
چیزی که برای من و بابا جالب بود این بود که محمدپارسا خواهرش پانیسا رو وقتی اذیت میکرد محمدهانی جلوی اون میرفت و از پانیسا دفاع میکرد و خودش ضربه میخورد تا پانیسا ضربه نخوره.اما به هیچ عنوان تو دفاع کردن از پانیسا پارسا رو کتک نمیزد.چون دیگه متوجه میشه اونا کوچیکترن.و در ضمن از مهربونی پسرم بود.چون واقعا بچه ها رو دوست داره.ولی من وقتی دیدم کتکای پارسا اوج گرفت محمدهانی رو دور کردم که آسیب نبینه.
محمدهانی عاشق بچه هاست.مثل الان که عروسک مینیونش شده خواهرش و کنار خودش خوابونده و با هم تلویزیون تماشا می کنند.بهش صبحانه داده و روی اون پتو پهن کرده
خیلی خوشحالم مهربونه... البته لازم به ذکره بچه نگاه میکنه به پدرمادرش و الگو می گیره
چیزی که برای من و بابا جالب بود این بود که محمدپارسا خواهرش پانیسا رو وقتی اذیت میکرد محمدهانی جلوی اون میرفت و از پانیسا دفاع میکرد و خودش ضربه میخورد تا پانیسا ضربه نخوره.اما به هیچ عنوان تو دفاع کردن از پانیسا پارسا رو کتک نمیزد.چون دیگه متوجه میشه اونا کوچیکترن.و در ضمن از مهربونی پسرم بود.چون واقعا بچه ها رو دوست داره.ولی من وقتی دیدم کتکای پارسا اوج گرفت محمدهانی رو دور کردم که آسیب نبینه.
محمدهانی عاشق بچه هاست.مثل الان که عروسک مینیونش شده خواهرش و کنار خودش خوابونده و با هم تلویزیون تماشا می کنند.بهش صبحانه داده و روی اون پتو پهن کرده
خیلی خوشحالم مهربونه... البته لازم به ذکره بچه نگاه میکنه به پدرمادرش و الگو می گیره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی