محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

محمدهانی جون

پیش دبستانی

سلام محمدهانی مهربونم .باز آمد بوی ماه مدرسه امسال میری پیش دبستانی ۲ و خودتم خیلی خوشحالی و با اینکه سال قبل برای رفتن به پیش ۱ بهونه می آوردی و کمتر هم میرفتی امسال خیلی مشتاقی... شاید بخاطر تغییر محیطش و المان پیش دبستانیته که شما رو راغب کرده...دو هفته پیش یه ویروس بد اومد و شما مریض شدی و تبی کردی که تا حالا این نوع تب رو نداشتی یعنی دقیقا ۳ روز و دو شب تبت قطع نمیشد و با استامینوفن و ایبوپروفن کنترلش کردیم تا خوب شدی.دو شبی هم که تب داشتی بابامهدی جون شیفت بودن و من خونه مامان جون اینا موندم و اونا تا صبح کمکم کردن که تبت بالا نره...حتی من شب دوم خواستم برم خونه که مامان جون اینا استراحت کنن که مامان جون اجازه نداد و گفت اگه ای...
3 مهر 1397

باغ مادرجون

داشتن یه مادربزرگ مامان خیلی هیجان انگیزه... مخصوصا اینکه یه باغ با یه استخر کوچیک داشته باشه و با نوه ها و نتیجه ها بره توی باغ و از بازیهای اونا لذت ببره... این هفته مامان جون پیشنهاد دادن بریم باغ مادرجون تا محمدهانی و سبحان تو استخر کوچولو شنا کنن... و از صبح که فهمیده بودی میریم بپر بپر و شعر خوندنت تو خونه پایان نداشت و حتی اجازه ندادی ظهرش من درست بخوابم و بعد رفتیم و کلی خوش گذروندیم...خدا مادرجون و مادربزرگ مامان رو حفظ کنه.باید از لحظه لحظه کنارشون استفاده کنیم.بابا مهدی همیشه میگه تا مادربزرگام بودن دور هم بودیم و خوش بودیم.قسمت نبود اونا نتیجه خوشگلشون رو ببینن. امسال احتمال زیاد مسافرتی در کار نیست بخاطر اینکه دستمون بند...
28 مرداد 1397

تولد ۶۰ ماهگیت مبااااارک

سلام پسرمهربون و یکی یدونه و قشنگم امروز که واست مینویسم درگیر کارای داخلی خونه هستیم... عزیز و آقاجون به سفر حج رفتن و تو این اوضاع درهم برهم نمیشد تولد یکی یدونه مامان و بابا رو نگیریم.چون شما واقعا برای یه تولد یکسال منتظر موندی گرچه باباجون واسه دلت گاهی تو سال سوری یه کیک میخرید و میگفتیم تولد بازی کنیم.زمستون برنامه تو هدیه خدایی رو که می دیدی همش میگفتی کی تولد من میشه و بالاخره روز تولدت رسید.من و بابا دوست داشتیم امسال خونه خودمون تولد بگیریم که قسمت نبود.چون خونه ای که الان زندگی میکنیم کولر نداره و یه دونه پنکه به سختی خودمون رو خنک می کنه چه برسه به مهمونا.پارسال سه تا تولد گرفتیم یکی خونه آقاجون و یکی خونه خاله محبوبه که هانا خا...
22 مرداد 1397

گلواژه های محمدهانی در 4 تا 5 سالگی

خدایا خدایا آخه محمدهانی تو چقدر خوبی... چند وقتیه همش به مخترع شدن فکر میکنی چیزای جدید با تکه های اسباب بازیت میسازی...افکارت از بزرگترا هم بهتر و کاربردی تر و قشنگتره.تلفظ کلمات بزرگتر از سن و دانستن نحوه کاربرد اونا از شرایط الان شماست فدات بشم.کلماتی مثل منتقل شدن تبدیل شدن چِندش شدن اثر کردن میکروب عمدا واقعا یا به کلمات ا و ت اضافه میکنی تا جمع ببندی مثل سبزیجات حالا باز این کلمه صحیحه مثلا کتابجات 😄😄😄 یا گاهی نظر میدی که راه حل مشکلات چیه مثلا وقتی میگیم ایران کشوری کم آب است پس صرفه جویی کن به بابا مهدی میگی بابا شما کمتر آب بخور تا صرفه جویی بشه.یا میگی کاش از اقیانوس ها یه لوله بکشن تا دیگه آب کم نباشه میگم آخه مادرمن آب اقیانوس قا...
10 تير 1397

حس خوب خاله بودن

وای وای وای نمیدونید چقدر خوبه یه دختر خواهر داشته باشید که عاشقتون باشه چقدر خوبه خاله بودن... و محبوبه این 5 سال چه عشقی میکرده با محمدهانی.چه خوبه.اونم یه بچه خواهر که اسمش با بچه خودت ست باشه...ما اینیم دیگه ست میکنیم😄😄😄 تازه محمدهانی با اینکه به هاناجونم میگه آجی اما گیر داده میگه یه خواهر برای تو خونه هم برای من بیارید.از بس هانا رو دوست داره.وقتی میگیم دوست داری هانا رو ببریم خونمون؟میگه نه هربچه ای باید پیش پدرمادر خودش زندگی کنه.میخوام دوتا آجی داشته باشم.اینم از توجیهای گل پسرم. هانا خانم هم تقریبا هم سن 9 ماهگی محمدهانی رفته این عکس رو گرفته که خاله محبوبه لطف کردن عکسای اشانتیون یادگاریش رو به منم دادن که ازش داشته باشم😍😍ممنون خا...
9 تير 1397

نزدیک شدن به 60 ماهگیت و اتفاقای این چندسال

سلام خیلی وقت بود نبودیم... از زمانی که یه دختر کوچولوی بابایی بودم و با افتخار تو یه خانواده فرهنگی بزرگ شدم یاد گرفتم مهربون باشم... صبور باشم... انسان دوست باشم و در یک کلمه انسان باشم... پدر و مادرم همیشه تو این راه کمکم کردند.همیشه و همه جا و هر زمان از زندگیم به وجودشون افتخار کردم. بابای مهربونم همیشه به من یاد داد ارزش هر انسان به رفتاریه که از خودش بروز میده و من و خواهر و برادرم همیشه دوست داشتیم مایه افتخار خانواده باشیم.وقتی با بابا مهدی مهربون آشنا شدم فهمیدم اونم این روحیه انسان دوستی رو داره و در اصل ما مکمل همدیگه تو تقویت این خصلتیم. بعد از به دنیا اومدن یکی یه دونه مامان و بابا همه تلاشمون این شد به اون یاد بدیم مهربون باش...
30 ارديبهشت 1397

محمدهانی بزرگ شده ماشاءا...

قبول دارم.مامان معصومه تازگیا مطلب نمیگذاره تو وبت.آخه نوشتن این همه کار بامزه خب وقت میخواد.اما از امروز دیگه سعی می کنم وبلاگتو بروز کنم. امسال مهد میبرمت تا برای سال آینده که پیش دبستانی میشی آمادگی پیدا کنی.یه عکس فعلا میذارم از رفتنت به مهد.خدا راشکر دیگه بهونه نمیگیری و از ساعت 8 یا گاهی 9 میری مهد و 11.5 میرم دنبالت. راستی یه نی نی جدید به جمع خانواده مامانی اینا اضافه شده.هانا خانم دختر خاله محبوبه اینم یه عکس از محرم سال 96 دوست دارم یه دنیا   ...
13 مهر 1396

ما برگشتیم با کلی صحبت

سلام دوستای گل خیلی وقت بود نتونسته بودم به وب محمدهانی بیام.اما این بار اومدم که زیاد عکس نذارم و از شیرین زبونیا و کارای محمدهانی بنویسم. محمدهانی تا دلتون بخواد زبون میریزه و حسابی همه رو با حرفای بزرگونه سرگرم میکنه.خیلی از حرفاش رو واسه نوشتن فراموش کردم اما تا جایی که یادمه می نویسم. وقتی باباش میره سرکار میگه چون بابا رفته سرکار من مردت هستم و باید ازت مراقبت کنم.چون تو خانممی و باید حواسم بهت باشه اگه کسی اذیتت کرد ازت دفاع کنم. وابستگی شدیدی به من و بابا داری و چندروزی که مهد بردمت دیگه دوست نداری بری و میگی من اونجا تنها میشم.منم میخوام چندروزی رو ببرمت و پیشت بمونم که احساس تنهایی نکنی.حتی غصه یکی از دوستات توی مهد رو ...
27 آبان 1395

آنچه گذشت

این روزا بخاطر شیطنت های زیادت و بریز بپاش هات و سر کار رفتنم زیاد فرصت نمیکنم بیام و وبت رو به روز کنم.ولی سعی میکنم هرچند وقت یکبار سری بزنم و از اوضاع چندوقته و تغییراتت بنویسم.  کارای بامزه ات کم نیست و حرفای بزرگتر از سنت میزنی... که دهان ما از تعجب باز می مونه که اینو از کجا یاد گرفتی... اینم ماجراهای این چندوقت به روایت تصویر ژاکتی که خودم واست بافتم علاقه به نقاشی و کشیدن تصویر دایناسور نمایشگاه عکس و نقاشی محمدهانی بال ماسکه اسلحه دار و   محرم محمدهانی     پاییز دوست خوب من   نی نی خاله نجمه دوست مامان طهورا خانم ...
22 آذر 1394